با مشت بسته چشم گشودی به این جهان یعنی به غیر حرص
و طمع نیست حالیم با مشت باز نیز ری آخر به زیر خاک یعنی ببین که
چون می روم دست خالیم....
خدایا به من زیستنی عطا کن که در لحظه مرگ بر بی ثمری لحظه ای
که برای زیستن گذاشته ام حسرت نخورم و مردنی عطا کن که بر
بیهودگی اش سوگوار نباشم بگذار تا ان را من خود انتخاب کنم اما انچنان
که تو دوست داری چگونه زیستن را تو به من بیاموز چگونه مردن را من
خود خواهم آموخت
*
افسوس هر آنچه برده ام باختنی است بشناخته ها تمام
نشناختنی است
برداشته ام هر آنچه باید بگذاشت بگذاشته ام هر آنچه
برداشتنی است
*
هر صبح در آفریقا آهویی از خواب بیدار می شود که می داند باید از شیر
تندتر بدود وگرنه طعمه ی او خواهد شد
و شیری که می داند باید از آهو تندتر بدود وگرنه از گرسنگی خواهد مرد
مهم نیست شیر باشی یا آهو مهم این است که با طلوع آفتاب با تمام
توان شروع به دویدن کنی
*
ردبان این جهان ما و منیست عاقبت این نردبان افتادنیست
لاجرم انکس که بالاتر نشست استخوانش سختر خواهد شکست
*
هان ای کوه بلند ای سرا همه پند از تو این تجربه آموخته ام که نلرزد
دستم از غرش ارابه ی سنگین زمان کاه بودن ننگ است کوه می
باید بود
نظرات شما عزیزان:
:: موضوعات مرتبط:
دل نوشته........،
،
:: برچسبها:
فقط خدا,
,
,
,
,